Monday, May 28, 2007
اولین دست
مثل عوض کردن دوربینم میمونه.آنالوگ به دیجیتال.واقعا که یه جور مرگه.البته اگه به بعدش اعتقاد داشته باشم.و ای کاش همیشه بتونم به عنوان یه تغییر خوب به همه ی عوض شدنهای زندگیم نگاه کنم نه تموم شدن.همیشه فکر میکنم که نوع هنرم احتیاجی به نوشتن و توضیح نداره. هیچ وقت با نوشته هام کارهام رو نقد نکردم اما باید به خاطر داشته باشم اتفاقات رو حرفها رو و خاطرات زمان ثبت لحظه ها رو.باید بتونم تصاویرم رو بخونم.تک تک عناصری رو که یه زمانی وارد دنیای ذهنم شدن ومن برای همیشه اونهارو واسه خودم نگه داشتم.زندانی شون کردم در حالی که آزاد بودن بهشون عشق ورزیدم بدون این که آزارشون بدم. باهاشون زندگی کردم و جزیی از وجودم شدن.من عکس میگیرم تا یه روزی عکاس بشم. میدونم که تا زمان مرگم بهش نمی رسم چون روزی که عکاس بشم دنیا تموم میشه.واقعا که یه جور مرگه و من همیشه عاشق...
Sunday, May 27, 2007
Subscribe to:
Posts (Atom)