Monday, May 28, 2007

اولین دست

مثل عوض کردن دوربینم میمونه.آنالوگ به دیجیتال.واقعا که یه جور مرگه.البته اگه به بعدش اعتقاد داشته باشم.و ای کاش همیشه بتونم به عنوان یه تغییر خوب به همه ی عوض شدنهای زندگیم نگاه کنم نه تموم شدن.همیشه فکر میکنم که نوع هنرم احتیاجی به نوشتن و توضیح نداره. هیچ وقت با نوشته هام کارهام رو نقد نکردم اما باید به خاطر داشته باشم اتفاقات رو حرفها رو و خاطرات زمان ثبت لحظه ها رو.باید بتونم تصاویرم رو بخونم.تک تک عناصری رو که یه زمانی وارد دنیای ذهنم شدن ومن برای همیشه اونهارو واسه خودم نگه داشتم.زندانی شون کردم در حالی که آزاد بودن بهشون عشق ورزیدم بدون این که آزارشون بدم. باهاشون زندگی کردم و جزیی از وجودم شدن.من عکس میگیرم تا یه روزی عکاس بشم. میدونم که تا زمان مرگم بهش نمی رسم چون روزی که عکاس بشم دنیا تموم میشه.واقعا که یه جور مرگه و من همیشه عاشق...

1 comment:

Unknown said...

آدمها هیچوقت تمام نمی شن،هیچوقت نمی میرن،می دونی چرا؟چون هروقت به چیزی که می خواستند می رسند متوجه می شن که اون تمام خواسته اشون نیست.همیشه یک آرزوی بزرگتر مقابله اشونه.
آدمها نمی میرن چون همیشه باقی هستند،یادشون،آرزوهاشون،اثرات
رسیدن هاشون

امین